فرونشست آن زدگان
باجه تصویر موج نشان داد...با خیزش امواج میگفت اسکنر را لمس کن؛ اما مجبور نیستی انتخاب کنی...
بودن و یا نبودنش فایدهای نداشت از خیلی وقت پیش نبود، تنها جسمش همانند پیکری متحرک در خیابان ها چرخ میزد، روحش نیز در افقهای خیال و گذشته سرگردان مانده بود.
اینکه حال میتواند چه طعمی داشته باشد جای سوال بود، اما در حال چشیدنش بود، بیمزه بود همانند آب خالی، حتی بیمزه تر مانند ترشحات دانهی به هنگامی که می@گذاریش درون آب، همان قدر حال به هم زن، تنها برای رسیدن به آینده@ای دور مجبور بود آن ار ببلعد.
وقتی باجه را لمس کرد، آیندذه هیچ گاه نیامد تنها او حرکت عقب، رفت و رفت تا زمانی که به نقطهای پایین تر از جنین رسید، صفرريال صفر خشک و خالی، اما هیچ گاه گمان نکر از این بدتر شود، اینکه حتی از صفر نیز پایین تر رود و به نقطهای منفی برسد، نقطه درون برزخ نقرهای، سپس از خود بپرسد راه خروج در دست کدام دروغگوهاست؟
ژانر: علمی-تخیلی، روانشناختی، بدشهر، بزرگسالان
صفحات:285
شابک:9756227809237
شومیز و کاغذ تحریر
- نظرات
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر